روزنوشت

روزنوشت های یک دیوانه

روزنوشت

روزنوشت های یک دیوانه

ماندن یا رفتن

دیروز استاد داشت در مورد انتخاب استاد راهنما و اینکه باید تا آخر ماه استاد راهنما رو مشخص کنید صحبت میکرد و توضیح میداد. منم چون کار داشتم گذاشتم رکورد بشه که بعدا ببینم نگو این بین لپ تاپ شارژش تموم شد و تمام اون فایل در حال ضبط، از بین رفت. رفتم توی سایت آموزش مجازی دانشگاه چک کردم خود استاد چیزی ضبط نکرده. یعنی قشنگ به فنا رفتم. هی هر سری یه چیزی پیش میاد که من رو بیشتر تشویق به انصراف از دانشگاه میکنه. هرچند که این موضوع حماقت خودم بود.

بحث

مسئول آموزش دانشگاه زنگ زده که مدارک که آپلود کردی ناقصه. میگم خب شما هر چیزی نوشته بودی اجباری من آپلود کردم. میگه چون تو ناپیوسته خوندی باید مدرک کاردانی هم میذاشتی. میگم خب من که نمیدونستم شما هم جایی توی اطلاعیه ها چیزی ننوشتین. میگه الان ۳ هفتس کلاسا شروع شده، غیبت بخوری مشکل خودته. میگم هنوز یک هفته نیستش که نتیجه ارشد اومده اونوقت چجوری من ۳ هفتس دارم غیبت میخورم؟

آقا دروغ میگی خب بگو ولی دروغ شاخدار نگو. یه چیزی بگو بشه باور کرد. تازه لحن صحبت کردنش هم اصلا مناسب نبود. فکر کرده مردم رعیتشن. منم یه اخلاق بدی دارم که حرف زور قبول نمیکنم حتی اگه از قبول نکردنش خودم آسیب ببینم

دورویی

بعضی از آدمها حرف زدنشون و رفتارشون خیلی باید فرق داره. وقتی این گروه از آدمها رو میبینی به یه چیزایی شک میکنی یعنی اگه شک نکنی یه مشکلی داری.